عشقـ/مـافیایی

پارت دوازدهم
ا.ت:حیییف با این دست از بقیه خاستگاری میکنی ولی آب نمیتونی بخوری
اینو که گفتم جیمین حرصش گرف
ا.ت:بی منو بخور
بعد اینکه غذا رو خوردم که جیمین جلوم ظاهر شد
جیمین:بیا براشون ویس بگیر
ا.ت:اوکی(سروع میکنه ویس گرفتن)سلاااام خوبین بچه ها چخبر
من پیشه جیمینم و به خاطر یه سری مسائل قرا ه باهاش ازدواج سوری کنم و از طرفی به نفعمونه چونکه باهامون همکاری میکنه لازم به ذکره کههههه
فلش رو بیارین
من جان امنه
حق نداره با من کاری کنه وگرنه تا آخر عمرش بابا نمیشه
مراقر اون هرزه هم باشین تا بتونم بیام عمارت ادبش کنم
باباااای(اتمام ویس)
جیمین:خب حله
ا.ت:چیکار کنیم حوصله ام سر رفت
جیمین:توی اون فلش چیه
ا.ت:یه عالمه مدرک
اگه گوشیم رو بدی دو سه تا مدرک هم تو اون دارم ولی مدرکایی که قانع کنندن تو فلشه
سو؟
جیمین:پوف اوکی
بیا گوشیت
فعلا نمیخوام چیزی ببینم
ا.ت:باشه راستی کی ازدواج میکنیم
جیمین:برو حاضر شو عاقد میاد
ا.ت:اوکی
بدون اینکه فک کنم بغلش کردم
ا.ت:مرسی که همکاری میکنی باهام
جیمین هم متقابلا بغلم کرد
ازش جدا شدم تو چشماش زل زدم
چه خوشگله
نمیدونم چیشد گونه اش رو رو بوسیدم
رفتن تو اتاق
خاک تو سرم چیکار کردم
الان چجوری تو صورتش نگا کنم
دمای بدنم بالا رف
رفتم جلو آینه
وایییی لپتم چه گل انداخته
پریدم رو تخت و پشت به رو خوابیدم و صورتم و تو بالشت فرو کردم و یه جیغ بلند و شروع کردم...
دیدگاه ها (۶۰)

ازدواج اجباری#پارت15صبح شد ات بهوش امد لینا : سلامم ات جونن....

تنـکصــــ ⁴⁰تایی شدیمممممم🎼🎤

ازدواج اجباری

عشقـ/مـافیایی

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط